برایم حکم کیفر می زند باز
و سهم نابرابر می زند باز.
ببین حتی در این جا هم برادر،
به من از پشت خنجر می زند باز.
« قاسم پهلوان »
ای دست تو سازنده دلهای بزرگ!
ای عشق! نوازنده دلهای بزرگ!
من منتظرم تو را که تشریف غمت،
زخمی است برازنده دلهای بزرگ.
« سید حسن حسینی »
از دفتر سرنوشت من را خط زد.
سیبی شد و از بهشت من را خط زد.
تقدیر به عشقمان حسادت می کرد.
هر جا که تو را نوشت، من را خط زد.
« نغمه مستشار نظامی »
سرمای تن تگرگ را می فهمم.
سنگینی دست مرگ را می فهمم.
چون اشک ز چشم شاخه ای می افتم.
من برگم و درد برگ را می فهمم.
« حمیدرضا شکارسری »
از جام غزل شراب را باید خورد.
آن روحنواز ناب را باید خورد.
بنشین و بنوش و مست برخیز و برقص.
تا کی غم نان و آب را باید خورد؟
« بابک حسین زاده برجوئی »